وبسایت نبوغ خفته ، فروش دوره‌های فرزندپروری ، قصه های کودکانه | دکتر رضا ریحانی

چطور سوال بپرسیم | قصه کودکانه جدید + صوتی

حراج!

تماس بگیرید

با زبانی ساده به فرزندتان بیاموزید وقتی سوالی در ذهنش شکل گرفت چگونه می تواند برای دریافت پاسخ صبر کرده و چطور میتواند سوالش را به بهترین شکل و در بهترین زمان مطرح کند.

توضیحات

هدف از قصه «چطور سوال بپرسیم» این است که کودکان مهارت صبر کردن را بیاموزند. همچنین یاد بگیرند که برای پاسخ به سوالات خود بهتر است فکر کنند. علاوه بر این، با کمک این قصه می توان عادت به مطالعه و تحقیق برای یافتن پاسخ های درست را در کودکان ایجاد کنیم.

چطور سوال بپرسیم

قصه ای برای راز سوال کردن

چگونه به کودکمان بیاموزیم که چطور سوال بپرسیم؟

قصه کودکانه

با توجه به این که یک کودک 4 ساله می تواند روزانه 200 تا 300 سوال بپرسد، پاسخگویی به همه سوالات او امکانپذیر نمی باشد. به همین علت، به عنوان والد بهتر است در دو مسیر وارد شده و هدفمندانه تر عمل کنیم.

  • مسیر اول این است که خودمان بدانیم در مقابل سوالات فرزندمان چگونه باید عمل کنیم و چه نکاتی را رعایت کنیم. برای آگاهی بیشتر از این مسیر، لطفا مقاله « چگونه به سوالات بچه ها جواب دهیم؟ » را بخوانید.
  • مسیر دوم این است که کودک بداند وقتی سوالی در ذهنش ایجاد شد، چگونه می تواند آن سوال را مطرح کند. به همین دلیل، می توانید از قصه چطور سوال بپرسیم بهره گیرید.

قصه چطور سوال بپرسیم

قصه چطور سوال بپرسیم

ویژه کودکان 4 تا 9 ساله

 

فایل صوتی قصه چطور سوال بپرسیم

 

 

 

«مامان! چرا آسمون آبیه؟»، « مامان! چرا بارون از بالا میاد پایین؟»، «مامان چرا باید مسواک بزنی؟»، «مامان! …». مریم صبح تا شب از مادرش سوال می پرسید. او بچه کنجکاوی بود. خیلی هم باهوش بود. اما با این همه سوال هایی که می پرسید، مادرش را خسته و کلافه می کرد. برای همین، بعضی وقت ها مادرش جواب او را نمی داد و یا خیلی بد جوابش را می داد.

 

قصه های نبوغ خفته

 

صبح شد. دوباره مریم از خواب بیدار شد. پیش مادرش رفت و گفت:« مامان! چرا شبا باید بخوابیم؟». آن روز، حال مادر مریم خوب نبود. او بیمار شده بود و خیلی بی حوصله بود. برای همین، وقتی سوال مریم را شنید، عصبانی شد و گفت:« بسه دیگه! تا کی میخوای همینطور سوال بپرسی؟ بشین و صبحونتو بخور دیگه!». مریم خیلی ناراحت شد. آنقدر ناراحت شد که حتی لب به صبحانه هم نزد.

 

او فورا به اتاقش رفت و روی تختش دراز کشید. کمی بعد، زنگ خانه شان به صدا در آمد. مادر گفت:« مریم لطفا برو در رو باز کن!». مریم با ناراحتی رفت. وقتی در را باز کرد، دوستش دلسا را دید. آن ها به هم سلام کردند و بعد دلسا وارد خانه شد. به مادر مریم سلام کرد و بعد با مریم به اتاقش رفت. دلسا گفت:« مریم! بیا با هم معلم بازی کنیم!». وقتی مریم اسم این بازی را شنید، خیلی ناراحت شد. او با ناراحتی گفت:« نه! بازی بدیه به نظرم!».

 

دلسا خیلی تعجب کرد و گفت:« تو همیشه خیلی خوب سوال می کردی. از معلم بازی خیلی خوشت میومد. همیشه دانش آموز می شدی کلی سوال می کردی. الان چی شده که میگی بازیه بدیه؟». مریم به زمین نگاه کرد و گفت:« من نباید سوال بپرسم. چون مادرمو خیلی اذیت میکنه. حتما معلم رو هم خیلی اذیت میکنه. من دیگه میخوام سوال نپرسم.». دلسا هنوز هم متعجب بود. دست مریم را گرفت و گفت:« فهمیدم! تو از سوال کردن دیگه بدت اومده، چون فکر می کنی بقیه رو ناراحت می کنی!».

 

مریم جواب داد:« آره همینطوره. بقیه رو ناراحت می کنم!». سپس، دلسا لبخندی زد و گفت:« تو خیلی مهربونی! به نظرت چطور سوال بپرسیم از مامان بابامون؟ چکار کنیم که با سوال کردن مامان بابامونو اذیت نکنیم؟». مریم کمی فکر کرد و گفت:« بهتره اصلا سوال نپرسیم!».

دلسا به دوستش نگاه کرد و گفت:« این راه خوبی نیست. ببین! من هم همیشه از مامان بابام سوال می پرسم. اما هم خودم خیلی شادم و هم پدر و مادرم. چون میدونم باید چطور سوال بپرسیم!». مریم با تعجب گفت:« جدی؟! چطوری؟!». دلسا جواب داد:« من راز سوال کردن رو بلدم. میخوای بهت بگم؟».

 

مریم با خوشحالی گفت:« آره آره بگو لطفا.». دلسا گفت:« اول نگاه می کنم ببینم اگه مامان یا بابام کاری نداشتن و یا سر سفره نبودیم، سوال بپرسم. البته حواسم هست که حال مامان یا بابام بد نباشه. بعد میدونی چکار می کنم؟». مریم که امیدوار شده بود فورا گفت:« نه نه! چکار کنم؟». دلسا ادامه داد و گفت:« خودم به سوالم فکر می کنم. ببینم خودم میتونم جوابش رو پیدا کنم یا نه. اگه جوابش رو پیدا کنم، میرم از مامانم میپرسم و جواب خودم رو هم بهشون میگم.».

 

بهترین قصه های کودکانه

 

مریم گفت:« خب، اگه نتونی جوابشو پیدا کنی چی؟». دلسا گفت:« اونوقت میرم پیش مامانم یا بابام. بعد میگم گوشیتون همراهتونه؟ بعدش سوالم رو میپرسم و میگم اگه جوابش سخته، میشه از توی اینترنت جوابشو پیدا کنیم؟ اینطوری به جواب همه سوالام میرسم و هیچ کسم اذیت نمیشه.». مریم از اینکه راز سوال کردن را فهمیده بود خیلی خوشحال بود. او از آن روز به بعد از این راز استفاده کرد و دیگر هیچ وقت مادر و پدرش را با سوال هایش اذیت نکرد. حالا مریم به دوستانش یاد می دهد که بهتر است چطور سوال بپرسیم.

 

 

دکتر ریحانی

نویسنده: دکتر رضا ریحانی ( خانواده درمانگر و درمانگر مجاز آیسفت کانادا)

 

اگر پرسش های زیاد فرزندتان موجب خستگی و خشم تان می شود، می توانید مقاله « والد عصبانی » را بخوانید. همچنین، اگر دنبال راه مناسبی برای برخورد با بدرفتاری های فرزندتان هستید، میتوانید مقاله « 3 سوال مهم در برخورد با بدرفتاری کودک » را بخوانید.

  • اشتراک این مطلب در شبکه های اجتماعی :