وبسایت نبوغ خفته ، فروش دوره‌های فرزندپروری ، قصه های کودکانه | دکتر رضا ریحانی

قصه برای بچه شلوغ کار (جدید)| با بچه های شلوغ کار چه کنیم؟

11,000 تومان

قصه نازی شلوغکار خاصیت درمانی و پیشگیرانه بالایی برای کودکانی دارد که در مهمانی ها بسیار سر و صدا و شلوغکاری می کنند.

توضیحات

قصه « نازی شلوغ کار »، یکی از فوق العاده ترین قصه برای بچه شلوغ کار است. اکثرا کودکانی که در مهمانی ها برچسب شلوغ کار به آن ها زده می شود، کودکانی با سطح انرژی بدنی و هیجانی بالا هستند که در برخی مهارت های لازم ضعف دارند. یکی از این مهارت های درون فردی بسیار مهم، مهارت تنظیم عاطفه است. از طرفی، نداشتن سرگرمی جذاب برای کودک و عدم آگاهی و شناخت صحیح از افراد آن جمع از جمله مواردی هستند که موجب سر و صدا و شلوغ کاری بچه ها می شوند. کودکان با این قصه می آموزند که چگونه می توانند تسلط بیشتری بر خود داشته و مراعات حال دیگران را بکنند.

 

 

دکتر رضا ریحانی

 

نویسنده: دکتر رضا ریحانی | درمانگر مجاز ICEEFT کانادا

 

 

قصه برای بچه شلوغ کار: قصه نازی شلوغکار

 

 

می توانید فایل پی دی اف (pdf) قصه برای بچه شلوغ کار را از بالای صفحه دانلود کنید.

 

 

  • در این قصه، یک بچه پنگوئن باهوش که به آن برچسب « شلوغ کار» خورده است، به دنبال اصلاح رفتار خود می گردد. او در یک مهمانی به طور ناگهانی متوجه حرف های دیگران می شود و تصمیم می گیرد روی خود کار کند. در این مسیر اصلاح فردی، او از یکی از بهترین دوستان خود کمک گرفته و از شر برچسب « شلوغکار» رها می شود.

 

قصه کودکانه نازی شلوغکار

 

قصه کودکانه برای بچه های شلوغکار

ویژه کودکان 4 تا 9 ساله

 

در یک ساحل بزرگ، پنگوئن های زیادی با هم و در کنار هم زندگی می کردند. «نازی» یکی از بچه پنگوئن های بازیگوشی بود که در این ساحل زندگی می کرد. همه پنگوئن های این ساحل بزرگ و سرد، نازی را می شناختند. اما کسی او را «نازی» صدا نمی کرد. همه او را «شلوغ کار» صدا می زدند.

 

امروز همه پنگوئن ها خانه پدربزرگ نازی دعوت بودند. او قرار بود جشن بزرگی برگزار کند و همه را دعوت کرده بود. نازی خیلی شاد بود. قرار بود در آن مهمانی کلی بازی کند. اما بیشتر پنگوئن ها به اندازه نازی خوش حال نبودند. چون آن ها خوب می دانستند که در آن مهمانی، شلوغ کار هم حضور دارد.

 

پکیج رهایی از زندان تربیتی ریحانی

اگه برای موضوعات کم اهمیت، فرزندتون رو دعوا میکنید و کنترل خشم خیلی سخت شده واستون، حتما اینجا کلیک کنید.

 

آن شب از راه رسید. مهمان ها یکی یکی به خانه بزرگ پدربزرگ نازی وارد می شدند. هر بچه ای به دنبال دوستانش می گشت تا با آن ها بازی کند. بالاخره شلوغ کار هم به همراه پدر و مادرش وارد مهمانی شد. بیشتر مهمان ها زیر لب گفتند:« وااای! نازی شلوغ کار اومد. او اصلا مراقب رفتار و بازیش نیست. اینطوری خیلی سر و صدا میکنه و بزرگتر ها که حوصله ندارن و یا حالشون خوب نیست، دوباره سردرد و ناراحت میشن!».

 

نازی صدای یکی از آن ها را شنید. او فهمید که وقتی در مهمانی ها بازی می کند، بقیه را اذیت می کند. انگار اصلا حواسش به بقیه نیست. نازی از شنیدن این حرف خیلی ناراحت شد. چون او فقط بازی می کرد و مثل همه بچه ها دوست نداشت بقیه را اذیت کند. او همیشه دوست داشت به بقیه احترام بگذارد و کاری نکند که آن ها اذیت شوند. برای همین، فورا دست مادرش را رها کرد و به سمت دوستانش دوید.

 

نازی سمت یکی از دوستانش رفت، دست او را گرفت و به خانه برد. آرام و آهسته گفت:« میدونی که همه منو شلوغ کار صدا میزنن. من امشب صحبتای بقیه رو شنیدم. تازه امشب فهمیدم وقتی بازی میکنم چقدر بقیه اذیت میشن. من نمیخوام اذیت بشن. میخوام احترام بذارم و ناراحتشون نکنم. میشه بهم بگی چکار کنم؟! آخه تو همیشه طوری بازی میکنی که هم لذت میبری و هم کسی اذیت نمیشه. بهم کمک میکنی؟!».

 

دوست نازی، به او گفت:« خیلی راحته. ببین من وقتی میخوام مهمونی برم، همیشه یه دفتر نقاشی و یا اسباب بازی با خودم برمیدارم. اینطوری اگه کسی بهم اسباب بازیشو نده، خودم اسباب بازی دارم. واسه همین دیگه گریه نمیکنم. ببین الانم اسباب بازیم همرامه. تازه قبل از مهمونی هم از مامانم میپرسم که قراره پیش کیا بریم. تو مهمونی کیا هستن؟». نازی زد زیر خنده و گفت:« چقد تو کنجکاوی! چرا این سوالو میپرسی آخه؟!».

 

دوست نازی خندید و جواب داد:« آره. همینطوره. میدونی؟ میخوام بدونم کیا تو مهمونی هستن تا حواسم باشه کاری نکنم که اذیت شن. مثلا بابابزرگ من گوشاش درد میکنه. اگه بلند حرف بزنم اذیت میشه. واسه همین، وقتی بدونم اونجاست دیگه قول میدم و حواسم هست که آروم بازی کنم!». نازی خیلی تعجب کرد. با خودش گفت:« وای چقدر این دوستم زرنگه!». بعد، از دوستش تشکر کرد و سعی کرد آن شب کسی را اذیت نکند. وقتی مهمانی تمام شد، همه تعجب کرده بودند. چون نازی کسی را اذیت نکرد و از بازی هم لذت برده بود. هر کسی نازی را می دید به او می گفت:« از این به بعد تو برای ما، «نازی» هستی، نه «شلوغ کار»!».

 

قصه های کودکانه تربیت جنسی

 

مجموعه قصه های تربیت جنسی

 

قوری حرف میزند یک قصه کودکانه است.

مجموعه قصه های آموزش کنترل خشم

 

قصه برای افزایش عزت نفس

مجموعه قصه های اعتماد به نفس و عزت نفس

  • اشتراک این مطلب در شبکه های اجتماعی :