توضیحات
قصه قورقوری حرف میزند، یکی از راه های کنترل خشم را با زبانی ساده به کودکان آموزش می دهد.

خشم یک احساس طبیعی است.
احساسات کاملا طبیعی هستند. آن ها در درون ما وجود دارند و واقعی هستند. احساسات سالم هستند، اما ممکن است راه ناسالمی را برای ابراز آن ها انتخاب کنیم. بنابراین، باید به فرزندمان کمک کنیم تا احساسات خود را به شیوه ای سالم ابراز کنند. در قصه «قورقوری حرف میزند»، سعی شده است یکی از ابزارهای کنترل خشم و ابراز آن آموزش داده شود.
اگر فکر میکنید فرزندتان رفتارهای بد دوستان و اطرافیان خود را تقلید میکند، برای از بین بردن اینگونه رفتارها لطفا اینجا ضربه بزنید.
قصه قورقوری حرف میزند

قصه درمانی برای کنترل خشم
توی یک برکه آبی، قورقوری مشغول بازی بود. تا اینکه از شنا کردن خسته شد. رفت سمت سبزه ها تا با ماشینی که پدرش درست کرده بود، بازی کند. او با خوشحالی سمت ماشین رفت. وقتی به ماشین رسید، دید که لاستیک های ماشینش خراب شده. در همین لحظه بود که دوستش از پشت سبزه ها بیرون پرید و گفت:« قورقوری جون ببخشید، من حواسم نبود و ماشینتو لگد کردم!». سپس، دوباره لای سبزه ها قائم شد.
قورقوری خیلی عصبی شده بود. او داد و بیداد می کرد و هر چیزی که نزدیکش بود را برمی داشت و پرت می کرد. ناگهان، مادر قورقوری او را دید. جلو آمد و گفت:« عزیزم، چرا داد و بیداد میکنی؟!». قورقوری گفت :« از دست دوستم عصبی ام، واسه همین داد و بیداد می کنم و همه چی رو پرت می کنم. چون ماشینمو خراب کرده!».
مادر قورقوری که می دانست هر کسی ممکن است خشمگین و عصبی شود، به او گفت:« عسلم، ماشینت خراب شده و طبیعیه که تو الان عصبانی باشی. خشم هم یه احساسه که مثل شادی و ناراحتی در درون همه هست. اما خشم رو که با داد و بیداد نشون نمیدن!». قورقوری با تعجب گفت:« پس وقتی عصبی می شم، چکار کنم؟». مادر لبخندی زد و گفت:«وقتی ناراحت می شی، چکار می کنی؟».
قورقوری جواب داد:« میام درمورد چیزی که منو ناراحت کرده با شما صحبت می کنم.». بعد از گفتن این حرف، قورقوری فهمید که هر احساسی را می تواند با صحبت کردن، نشان دهد. برای همین گفت:« مامان فهمیدم! هروقت عصبی شدم، میام و راجع به چیزی که عصبانیم کرده حرف می زنم باهاتون!».
مادر که از این جواب قورقوری خیلی خوشش آمده بود، گفت:« آفرین پسرم! هروقت عصبی شدی، به خودت بگو:« حق دارم الان عصبی باشم، این طبیعیه»، بعد سه تا نفس عمیق بکش. اینطوری حالت بهتر میشه. بعد بیا باهم درموردش صحبت کنیم!». قورقوری که الان احساس بهتری داشت، با مادر درمورد احساس عصبانیتی که داشت حرف زد. او حالش خیلی بهتر شد و دیگر می دانست که هروقت عصبانی شد، چکار باید بکند.