وبسایت نبوغ خفته ، فروش دوره‌های فرزندپروری ، قصه های کودکانه | دکتر رضا ریحانی

قصه در مورد حرف نزدن موقع غذا خوردن | pdf+ جدید

یکی از مشکلاتی که والدین با آن دست و پنجه نرم می کنند، رعایت نکردن برخی از آداب غذا خوردن است. برای رفع این مساله قصه در مورد حرف نزدن موقع غذا خوردن می تواند مفید باشد. با این قصه کودکان یاد می گیرند به هنگام غذا خوردن از سر سفره بلند نشوند. همچنین، با این قصه بچه ها می آموزند موقع غذا خوردن حرف نزنند، ساکت باشند و روی غذا خوردن متمرکز شوند.

 

دکتر رضا ریحانی

 

نویسنده: دکتر رضا ریحانی | درمانگر مجاز ICEEFT کانادا

 

 

قصه در مورد حرف نزدن موقع غذا خوردن : قصه فرار مزه ها

قصه در مورد حرف نزدن موقع غذا خوردن

ویژه کودکان 4 تا 9 سال

 

جنگل امروز خوشحال تر از همیشه بود. چون مامان خرسی قصد داشت حیوانات جنگل را دعوت کند. او می خواست از آن غذا های خوشمزه اش درست کند. غذا هایی که همه حیوانات جنگل عاشقش بودند. مامان خرسی به راه افتاد و تک تک حیوانات جنگل را برای مهمانی دعوت کرد. هر کسی را که دعوت می کرد از خوشحالی چشمانش برق می زد و فورا می گفت:« آخ جوون! حتمااااا میایم. چون غذا های شما خیلی خوشمزه است.».

 

اگر میخواهید فرزندتان خبو غذا بخورد، میتوانید قصه «سفره سلطان جنگل» را برای فرزندتان بخوانید.

 

روز مهمانی فرا رسید. همه حیوانات خوشحال دور هم جمع شده بودند و منتظر غذای خوشمزه مامان خرسی بودند. بچه شیر هم مثل همه حیوانات جنگل کنار سفره نشسته بود. او هم منتظر غذا بود. کمی بعد، بچه شیر طاقت نیاورد و به دوستش، ببری، گفت:« راستی از این به بعد باید بیشتر توپ بازی کنیم. باشه؟». دوستش گفت:« باشه. من توپ بازی دوست دارم. اما چرا میگی بیشتر توپ بازی کنیم؟». همین که بچه شیر می خواست جواب دهد، غذا ها را آوردند.

 

جلوی هر یک از مهمان ها غذای خوشمزه ای که می خوردند را گذاشتند، جلوی بچه شیر هم یک تکه گوشت خوشمزه گرم گذاشتند. بچه شیر به دوستش گفت:« توپ بازی کنیم تا تیم مون قوی بشه!». وقتی ببری جواب بچه شیر را شنید، گفت:« باشه.». و دیگر چیزی نگفت. ببری دوست داشت غذایش را بخورد. غذای خوشمزه. بچه شیر یک لقمه خورد و دوباره به ببری گفت:« چرا توی بازیا خیلی قوی هستی؟». اما این بار، ببری هیچ جوابی نداد. او مشغول غذا خوردن بود.

 

بچه شیر که دید ببری جوابش را نمی دهد، بلند شد و پیش گرگی رفت. به گرگی گفت:« میخوایم تیممنون رو قوی کنیم. از فردا باید خیلی بیشتر فوتبال بازی کنیم.». گرگی به بچه شیر نگاه کرد، اما اصلا حرف نزد. دوباره بچه شیر بلند شد، رفت سر جایش نشست. یک لقمه خورد، اما انگار غذایش خیلی هم خوشمزه نبود. او طاقت نیاورد و دوباره رو به روباه کرد و گفت:« تو چی غذایی رو بیشتر از همه دوست داری؟».

 

روباه به بچه شیر نگاه کرد و هیچی نگفت. و مشغول غذا خوردن شد. بچه شیر کمی ناراحت شد. هیچ کس سر سفره با او حرف نمی زد. او بلند شد و پیش بچه خرس رفت. بچه خرس سر سفره حرفی نزده بود و غذایش را تمام کرده بود. او عاشق غذا های مادرش بود. بچه شیر گفت:« چرا هیچ کس جوابمو نمیده؟ اگه تو جوابمو میدی من یه سوال دارم، بپرسم؟». بچه خرس گفت:« آخه سر سفره که نباید حرف بزنیم. باید غذا بخوریم. الان نگاه کن غذاتو!». بچه شیر برگشت و به غذایش نگاه کرد.

 

بچه خرس گفت:« ببین! اون کوچولوها رو میبینی؟ بعضیاشون دارن از روی غذای تو بلند میشن و فرار میکنن!». بچه شیر خیلی تعجب کرد. گفت:« آره الان که دقت کردم دیدم. اونا چی هستن؟». بچه خرس گفت:« اون ها مزه های غذای توان. همون مزه هایی که غذاتو خیلی خوشمزه میکنن. وقتی سر سفره خوب غذاتو نمی خوری و خیلی حرف میزنی، بعضی از اونا بلند میشن و فرار میکنن.».

 

بچه شیر که اولین بار بود فرار مزه ها را می دید، خیلی شوکه شد. او گفت:« آها! فهمیدم چرا غذاهایی که می خورم خیلی هم خوشمزه نیستن. چون خیلی حرف می زنم و این مزه ها ناراحت میشن و بعضیاشون فرار میکنن! حالا فهمیدم چرا دوستام سر سفره حرف نمیزدن. اونا می خواستن غذا شون رو تا خوشمزه هستش تموم کنن!». و بعد، بچه شیر فورا سر جایش رفت. گوشت را برداشت و خورد. اما، واقعا فرار مزه ها باعث شده بود غذایش دیگر خیلی خوشمزه نباشد. برای همین، او به مادرش قول داد که از این به بعد، سر سفره حرف نزند و غذایش را تا خوشمزه است، تمام کند.

 

 

فایل پی دی اف (PDF) قصه در مورد حرف نزدن موقع غذا خوردن را از زیر دانلود کنید:

 

قصه در مورد حرف نزدن موقع غذا خوردن

 

 

قصه در مورد حرف نزدن سر سفره: سوالاتی که باید بپرسید

 

 

سوالاتی که در پایان قصه می پرسید، اثربخشی قصه را افزایش می دهد. نبوغ خفته پیشنهاد می کند در پایان قصه این سوالات را از فرزندتان بپرسید: « چه کسی قرار بود در جنگل مهمانی به راه بیندازد؟»، « بچه شیر به ببری گفت باید در چه کاری قوی تر شویم؟»، « چرا هیچ کس سر سفره جواب بچه شیر نمی داد؟»، « وقتی بچه شیر پیش بچه خرس رفت، بچه شیر با او حرف زد، چرا؟»، « تا حالا شمام سر سفره حرف نزدی؟ وقتی حرف می زنی بقیه ناراحت نمی شوند»، « به نظرت چه کار کنیم که سر سفره حرف نزنیم و ساکت باشیم؟».

پیشنهاد می کنیم قصه های زیر را نیز برای فرزندتان بخوانید و مطمین هستیم که لذت خواهد برد:

 

قصه در مورد نظم و جمع کردن وسایل اتاق

قصه بچه میمون شلخته برای رعایت نظم و انضباط

 

قصه در مورد خرید اسباب بازی زیاد

قصه ماشین قرمز قشنگ برای خرید نکردن بیش از اندازه اسباب بازی

 

قصه برای افزایش عزت نفس کودکان

قصه من عاشق خودم هستم برای تقویت عزت نفس

 

قصه جادوگر بدجنس و جاروبرقی ماهی ها

قصه جادوگر بدجنس و جاروبرقی ماهی ها برای درمان وسواس کودکان

 

 

  • اشتراک این مطلب در شبکه های اجتماعی :