یکی از عوامل اصلی ضعف کودکان در تمرکز، پسرفت تحصیلی و کاهش میزان خلاقیت، بازی با گوشی است. « قصه چشم های مورچه خوار جوان میمونه»، این قصه برای بازی نکردن با گوشی است. در واقع در این قصه کودکان یاد میگیرند که چشم ها چگونه با آنها حرف میزنند، چگونه میتوانند صدای چشم های خود را بشنوند و مراقب چشم های خود باشند.
نویسنده: دکتر رضا ریحانی | درمانگر مجاز آیسفت کانادا
قصه ویژه کودکان 4 تا 9 سال
فایل پی دی اف (pdf) قصه چشم های مورچه خوار جوان میموند:
روزی روزگاری در یک بیابان پهناور، مورچه خوار بازیگوشی زندگی میکرد. همه جانوران آن بیابان، مورچه خوار کوچک بازیگوش را « آکین » صدا میزدند. آکین مثل همه مورچه خوارها دنبال غذایش میگشت. غذای مورچه خوارها بسیار کوچک و ریز است. به همین دلیل، برای یافتن غذای شان باید با دقت همه جا را خوب نگاه کنند.
آکین به همراه پدر و مادرش هر روز به دنبال غذا میرفت. اما هر چقدر که روزها میگذشت، او غذای کمتری پیدا میکرد. او هر روز بزرگتر میشد، اما غذای بسیار کمی میتوانست پیدا کند. تا اینکه یک روز، همانطور که دنبال غذا بود، چشم هایش سوخت. او چشم هایش را مالش میداد تا شاید سوزش چشم ها کمتر شود.
کم کم خورشید در پشت کوه ها پنهان میشد. هوا لحظه به لحظه تاریک تر میشد. و آکین و پدر و مادرش به خانه برگشتند. همین که وارد خانه شدند، آکین فورا سراغ گوشی اش رفت. گوشی را برداشت و شروع کرد به بازی کردن. اما هر چقدر بازی میکرد، سوزش چشم هایش بیشتر میشد.
آکین در حال بازی کردن بود و چشم هایش را مالش میداد که بتواند بهتر ببیند. ناگهان مادر وارد اتاق شد. آکین را دید که مشغول بازی است. به او گفت:« پسرم! تو امروز هیچ غذایی نتونستی پیدا کنی. من حواسم بهت بودا. همش چشماتو میمالیدی. میدونی چرا چشمات داره ضعیف میشه و میخاره؟». آکین کمی فکر کرد و گفت:« فکر کنم هر چی بزرگتر میشم، چشمام پیرتر میشن!».
مادر خنده اش گرفت و جواب داد:« آره درسته! انگار چشمات دارن پیر میشن. اما میدونی چی باعث شده که چشمات پیرتر بشن؟ اگه زیاد از چشمات کار بکشی و همش به گوشی خیره بشی، چشمات زود پیر میشن. وقتی پیر بشن خوب نمیتونی جایی رو ببینی و همیشه اذیت میشیو میدونی چشمات چطوری ازت کمک میخوان که پیر نشن؟».
آکین خیلی تعجب کرد و فورا گفت:« نه! چطوری؟». مادر گفت:« هروقت که یکم پیر میشن، میخارن و اشک میریزن و میسوزن تا بهت بگن بهشون کمک کنی.». آکین گفت:« چطور کمک کنم؟». مادر جواب داد:« نباید خسته شون کنی و همش ازشون کار بکشی. برای این هم باید کمتر با گوشی بازی کنی.».
آکین تصمیم گرفت که به چشم هایش کمک کند تا همیشه جوان بمانند. او خیلی کمتر با گوشی بازی میکرد و روز به روز چشم هایش جوان تر و قوی تر میشدند. حالا او از اینکه میتوانست غذای بیشتری ببیند و پیدا کند هم خیلی خوشحال بود و پدر و مادرش به او افتخار میکردند که توانسته بود به چشم هایش کمک کند.
فایل صوتی قصه چشم های مورچه خوار جوان میمونه:
اگر فکر میکنید فرزندتان بخاطر الگوگیری اشتباه وقت زیادی را با گوشی سپری میکند، برای از بین بردن این رفتار و رفتارهای تقلیدی منفی لطفا اینجا ضربه بزنید.
بعد از خواندن قصه، ممنون میشویم اگر نظرتان را برای مان بنویسید تا بتوانیم قصه های آموزنده و اثربخش بیشتری در اختیارتان قرار دهیم. اگر قصه چشم های مورچه خوار جوان میمونه را دوست داشتید، پیشنهاد میکنیم قصه های دیگر نبوغ خفته را نیز بخوانید:
قصه بچه فیل و سن خدا که به سوال کودکانه « خدا چند سالشه» پاسخ روشن و قانع کننده میدهد.
قصه حلزون و لوبیای سحرآمیز گمشده که به کودکان می آموزد برای موفقیت باید هوشمندانه تلاش کنند.
قصه یک اتاق خواب قشنگ که کودکان را ترغیب میکند در اتاق خواب خود بخوابند.
قصه کبوتر آبی که به کودکان می آموزد اضطراب جدایی خود را مدیریت کنند.
خیلی عالی هستید واقعا با این روش بچه ها بیشتر موارد رو رعایت میکنن
خیلی ممنونم! دقیقااااااا.
خیلی عالی هستید واقعا
لطف شماست. خوشحالم که این رو میشنوم از شما
سلام خداقوت
من اتفاقی با سایت شما اشنا شدم ولی بعد از اولین قصه ای که گوش دادیم با دخترم خیلی خوشمون اومد واقعا مشخصه که دراین زمینه درمسیر درست در حرکت هستید ممنونیم🙌
سلام و وقت بخیر
خوندن دیدگاهتون بهمون و به ادامه دادنمون جون تازه ای داد. ممنونم